- مترتب شدن
- مترتب گردیدن: فرجامیدن حاصل آمدن نتیجه بدست آمدن: ... چون مخالفان اضعاف مضاعف قزلباش بودند اثری بر سعی و کوشش ایشان مترتب نشد
معنی مترتب شدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سامان یافتن منظم شدن نظم و ترتیب یافتن: تا بر هز طرفی مردان کاردیده تجربت یافته مرتب شوند
بر افتادن ور افتادن ترک شدن: شده متروک ازان تصویر مانی شده منسوخ ازان تمثال آذر. (مسعود سعد)
ترنم کردن آواز خواندن
Commit, Perpetrate
cometer, perpetrar
begehen
popełnić, popełniać
совершать
скоювати , вчиняти
begaan
cometer, perpetrar
commettre, perpétrer
commettere, perpetrare
करना , अपराध करना
অপরাধ করা , অপরাধ করা
melakukan
범하다 , 저지르다
לבצע , לבצע
kutenda
กระทำ , ก่อ
اقترف , ارتكب
ارتکاب کرنا
از دین بر گشتن دینگردان شدن دین گرداندن از دین حقیقی عصر بازگشتن، دین اسلام را ترک کردن: عبدالله بن سعد بن ابی سرح که مرتدشد
آمیختن آمیخته شدن ترکیب شدن آمیخته گردیدن: در یکی شخص مرکب شده سبحان الله اینت بیحد کرم و لطف وبزرگی و شرف. (سنائی)
به نزدیک شدن گرامی شدن بر کشیده شدن بشخصی بزرگ نزدیک شدن و نزد او اعتبار یافتن