جدول جو
جدول جو

معنی مترتب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مترتب شدن
مترتب گردیدن: فرجامیدن حاصل آمدن نتیجه بدست آمدن: ... چون مخالفان اضعاف مضاعف قزلباش بودند اثری بر سعی و کوشش ایشان مترتب نشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

سامان یافتن منظم شدن نظم و ترتیب یافتن: تا بر هز طرفی مردان کاردیده تجربت یافته مرتب شوند
فرهنگ لغت هوشیار
بر افتادن ور افتادن ترک شدن: شده متروک ازان تصویر مانی شده منسوخ ازان تمثال آذر. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترنم شدن
تصویر مترنم شدن
ترنم کردن آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروب شدن
تصویر مشروب شدن
((~. شُ دَ))
آبیاری شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
Commit, Perpetrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
скоювати , вчиняти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
करना , अपराध करना
دیکشنری فارسی به هندی
অপরাধ করা , অপরাধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
اقترف , ارتكب
دیکشنری فارسی به عربی
از دین بر گشتن دینگردان شدن دین گرداندن از دین حقیقی عصر بازگشتن، دین اسلام را ترک کردن: عبدالله بن سعد بن ابی سرح که مرتدشد
فرهنگ لغت هوشیار
آمیختن آمیخته شدن ترکیب شدن آمیخته گردیدن: در یکی شخص مرکب شده سبحان الله اینت بیحد کرم و لطف وبزرگی و شرف. (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
به نزدیک شدن گرامی شدن بر کشیده شدن بشخصی بزرگ نزدیک شدن و نزد او اعتبار یافتن
فرهنگ لغت هوشیار